خبرگزاری تسنیم، در دنیای اقتصاد، برخی نمودارها صرفاً دادهها را به نمایش نمیگذارند، بلکه میتوانند زنگ پایان یک دوران و سرآغاز عصری دیگر باشند. نموداری که این روزها رابطه میان «شاخص سهام S&P 500» و «فرصتهای شغلی» در اقتصاد آمریکا را روایت میکند، دقیقاً چنین حکمی دارد. این تصویر، از گسستی عمیق پرده برمیدارد؛ گسستی که شاید منطق بنیادین رشد اقتصادی در قرن بیستویکم را از نو تعریف کند.
فصل اول: همنوایی آشنای سرمایه و کار
تا همین اواخر و پیش از سال 2023، داستان این نمودار روایتی آشنا و قابل فهم بود. برای نزدیک به دو دهه، خطوط نمایندهی بازار سهام و بازار کار، همچون دو همسفر قدیمی، مسیری کموبیش همجهت را میپیمودند. رونق شرکتها و جهش سودآوری (که در رشد شاخص S&P 500 خود را نشان میداد) به طور طبیعی به افزایش تقاضا برای نیروی کار و خلق فرصتهای شغلی تازه میانجامید. در مقابل، با هر بحران اقتصادی مانند رکود سال 2008، هر دو شاخص با هم سقوط میکردند. این همبستگی، به نوعی سنگ بنای یک قرارداد اجتماعی نانوشته بود که بر اساس آن، موفقیت سرمایه به بهبود وضعیت اشتغال گره میخورد و این اطمینان خاطر را به سیاستگذاران میداد که میوههای رشد اقتصادی، در نهایت به کل جامعه خواهد رسید.
فصل دوم: گسست بزرگ و حاکمیت منطق الگوریتمی
اما این روایت آشنا در حوالی سال 2023، همزمان با ظهور انفجاری هوش مصنوعی مولد، به نقطه عطف خود رسید. از این مقطع، آن همنوایی تاریخی جای خود را به یک واگرایی بیسابقه و تاملبرانگیز داد. در حالی که شاخص S&P 500 با شتابی خیرهکننده به ثبت رکوردهای جدید ادامه میداد، نمودار فرصتهای شغلی مسیر خود را قاطعانه جدا کرد و وارد سراشیبی شد.
این جدایی را نمیتوان تصادفی دانست. به نظر میرسد این پدیده، محصول مستقیم یک بازآرایی ساختاری است: جایگزینی بهرهوری انسانی با بهرهوری الگوریتمی. ابزارهایی مانند ChatGPT و دیگر پلتفرم های مشابه به شرکتها این امکان را دادند که مجموعهای از وظایف شناختی—از تحلیل داده و برنامهنویسی تا تولید محتوا—را با هزینهای به مراتب کمتر و سرعتی بالاتر به الگوریتمها واگذار کنند. نتیجه، معادلهای جدید و قدرتمند در اقتصاد بود: کاهش هزینههای نیروی انسانی مستقیماً به افزایش حاشیه سود منجر شد و همین سود مازاد، ارزش سهام را به پرواز درآورد. به بیان دیگر، به نظر میرسد سرمایه راهی برای رشد یافته که در آن، دیگر نیازی به اشتغالزایی انبوه برای نیروی انسانی ندارد.
چشمانداز پیشرو: بازآرایی بازار کار و معمای ایران
این واگرایی صرفاً یک پدیده آماری در اقتصاد آمریکا محصور نخواهد ماند و میتواند پیامدهای عمیقی برای آینده بازار کار در سراسر جهان و البته برای ایران داشته باشد.
در مقیاس جهانی، احتمالاً شاهد تشدید قطبی شدن بازار کار خواهیم بود. از یک سو، تقاضا برای نخبگان خلاق و استراتژیستهایی که توانایی هدایت این ابزارهای هوشمند را دارند، بیشتر میشود. از سوی دیگر، مشاغل خدماتی-فیزیکی که خودکارسازی آنها فعلاً دشوار است، پابرجا میمانند. اما این «طبقه متوسط مشاغل دانشی» است که خود را در معرض بزرگترین تهدید مییابد و این امر میتواند نابرابریهای اجتماعی را به سطوح بحرانی برساند.
اما برای ایران، این روند، چالشی به مراتب پیچیدهتر و حیاتیتر را پیش روی ما قرار میدهد. از یک طرف، هوش مصنوعی میتواند فرصتی برای جهش شرکتهای دانشبنیان و شاید راهی برای دور زدن برخی محدودیتهای ساختاری باشد. اما از طرف دیگر، در اقتصادی که همین حالا هم با معضل بیکاری ساختاری جوانان تحصیلکرده دست به گریبان است، ورود این موج فناوری بدون یک استراتژی ملی هوشمندانه و فوری برای بازآفرینی مهارتها و تحول در نظام آموزشی، میتواند به یک بحران اشتغال عمیقتر دامن بزند.
فرصتی برای انفعال باقی نمانده است. چالش اصلی امروز، نه مقاومت در برابر این تغییر، بلکه مدیریت این گذار است. در نهایت، آینده از آن جوامعی است که این گذار را نه به عنوان یک تهدید، بلکه به مثابه یک واقعیت انکارناپذیر بپذیرند و سریعتر از دیگران، مدلی برای همزیستی سازنده انسان و الگوریتم طراحی کرده و قرارداد اجتماعی خود را متناسب با این دوران جدید، بازنویسی کنند.
کاوه قدیری، کنشگر توسعه
انتهای پیام/
منبع: تسنیم




